گفتوگوی تفصیلی| رامین: طوفانالاقصی فلسفه ذلتپذیری را دفن کرد
گفتوگوی تفصیلی| رامین: طوفانالاقصی فلسفه ذلتپذیری را دفن کرد
محمدعلی رامین تحلیلگر مسائل سیاسی با اشاره آشکار شدن چهره واقعی آمریکا و رژیم صهیونسیتی گفت: عملیات طوفان الاقصی فلسفه 70 ساله «ذلتپذیری» را دفن کرد.
گروه سیاسی خبرگزاری فارس: بیش از دو ماه از حملات وحشیانه رژیم صهیونستی به غزه میگذرد و براساس آمار ارائه شده رسمی شمار شهدای فلسطینی از زمان آغاز حملات اسرائیل به نوار غزه به بیش از ۱۷ هزار شهید رسیده و بیش از ۴۶ هزار نفر نیز مجروح شدهاند.
رژیم صهیونیستی در این مدت بسیاری از زیرساختهای حیاتی غزه را ویران کرده و حتی به بیمارستان ها و کودکان مجروح هم رحم نکردند است.
برهیمن اساس برای بررسی ابعاد مختلف این وقایع با محمد علی رامین تحلیلگر مسائل سیاسی گفتوگو کرده ایم که مشروح آن در ادامه آمده است:
فارس: تاثیر طوفان الاقصی بر مناسبات منطقه، مخصوصا در حوزه دوگانه «مقاومت و تسلیم» و از بین رفتن دوگانه های جعلی «سنی و شیعه» چه بود؟
رامین: نفرت فوقالعاده جهانیان از رژیم نژادپرست اسرائیل برای نخستین بار در اوائل شهریور ۱۳۸۰ در کنفرانس دوربان آفریقای جنوبی با حضور ۱۲۰۰۰ نفر از اعضای هشت هزار سازمان مردم نهاد (NGO) از سراسر جهان مشاهده شد که سران اسرائیل و آمریکا و کشورهای اروپایی را به وحشت انداخت و بسیاری از آنها اجلاس سران را ترک کردند، چون فروپاشی رژیم آپارتاید اسرائیل را از منظر جهانیان هم محتمل و هم قریب الوقوع میدانستند.
عملیات خودساخته و صهیونی یازده سپتامبر ۲۰۰۱ (۲۱شهریور۱۳۸۰) قرار بود با فرافکنی و حمله نظامی آمریکا به کشورهای منطقه، هم تزلزل درون و برون ابرقدرتی آمریکا را به تأخیر بیاندازد و هم رژیم خبیث و نژادپرست اسرائیل را از تیررس افکارعمومی دور کند.
به نظر میرسد که تقریبا طرحی بسیار موفق بود و برای یکدهه جهانیان را هم مرعوب آمریکا ساخت و هم نسبت به ماهیت نژادپرستانه اسرائیل، به تغافل کشانید.
ده سال بعد از ماجراجویی یازده سپتامبر که با دغلبازی صهیونیستها، بهانه اشغال افغانستان و عراق شد و ملتهای تحت سلطه آمریکا را منفعل ساخت، جنبش «بیداری اسلامی» یا خیزش «بهار عربی»، آتش خشم ملت های منطقه نسبت به آمریکا و اسرائیل و حامیانشان را شعلهور ساخت و تمام رژیمهای وابسته، یا سرنگون شدند یا متزلزل؛ لیکن «محمد مرسی»، رئیس جمهور منتخب و سادهاندیش مصر، از سران اخوان المسلمین که بخاطر همگرایی با آل سعود، کمتر از یک سال دوام آورد و با کودتای نظامیان حامی آمریکااسرائیل سقوط کرد و بعد هم از غصه فقدان بیتدبیری خود در زندان قاهره جان باخت، جریان بیداری اسلامی گرفتار خلاء رهبری شایسته شد.
در طول دو سال، مراحل واپسگرایی_ارتجاعی را طی نمود: ابتدا در کشورهای وابسته به آمریکا با اختلافافکنی میان رهبران جوامع آنها، جنبش بیداری مهار شد؛ سپس به سوی کشورهای ضدآمریکایی مثل لیبی و سوریه منحرف گردید و آنگاه با نابود کردن زیرساختهای این دو کشور و سقوط معمرالقذافی و مقاومت هشت ساله بشاراسد در برابر هجوم وحشیانه آدمکشان حرفهای داعش و النصره، عملاً خاموش و سرکوب شد.
برخی از دولتهای ما از تحولات منطقه استفاده نکردند
نقش دولتهای ما در فراز و فرود این اتفاقات چه بود؟
رامین: پرسش مهمی است که کمتر به آن پرداخته شده و نقش و ضعف دولتهای جمهوری اسلامی در تحولات منطقهای و جهانی کمتر بازگو شده. مثلاً هاشمی متعاقب فروپاشی شوروی، از پیوستن کشورهای جدیدالتأسیس شمالی به ایران اجتناب کرد و فرصتی تاریخی را هدر داد؛ خاتمی سال ۲۰۰۱ را به عنوان «سال گفتگوی تمدنها» به سازمان ملل پیشنهاد داد و پذیرفته شد، وقتی مشاهده کرد که همان سال، تبدیل به جنگ آمریکا علیه دول مستقل از صهیونیستها شده، بشدت مرعوب و تسلیم اراده آمریکاییها شد.
احمدینژاد در اوج بیداری اسلامی، سرگرم مبارزه با لاریجانیها شده بود؛ از هرگونه همراهی با پدیده بیداری اسلامی یا بهرهبرداری و هدایت آن، مطلقاً فاصله گرفت و حتی آن را «طراحی آمریکاییها» پنداشت که حاصل این ذهنیت، در شکست آن جنبش تأثیرگذار شد. روحانی هم که آمده بود تا در پناه آمریکا و با تحقق منویات غرب، از شرارت آمریکا_اسرائیل در امان بماند، وارد فاز اول از اجرای «برنامه راهبردی جامع اقدام مشترک» (برجام) برای تعطیلی هستهای شد تا در فازهای بعدی بتواند، اقتدار موشکی و حضور منطقهای جمهوری اسلامی و اتکاء نظام به موازین شرع را هم محدود کند که در همان برجام اول شکست خورد.
فارس: نقش رهبری در مدیریت و هدایت دولتها برای اجتناب از پذیرش شرایط تحمیلی از سوی آمریکا را، در کجاها و در چه مواردی میدانید؟
رامین: نقش رهبری کلان و مدیریت راهبردی امام خامنهای در صیانت از رویکرد الهی انقلاب اسلامی را باید در یک فرصت مستقل بررسی کرد تا مخاطب ما ببیند که چگونه تدابیر شخص امام خامنهای توانست، هاشمی را از سیاهچالههای «توسعه» بیعدالتی، فتنه آمریکاییصهیونی «جنگ نفت» و حمایت از صدام، «حزببازی» دولتی، چنگال حقوق بین المللی «دادگاه میکونوس»، توطئه «ریاستجمهوری مادامالعمر» و بسیاری مفاسد دیگر نجات بدهد.
به نظرم، نه فقط مخاطب عام، بلکه خواص جامعه هم کمتر توجه دارند که چگونه امام خامنهای از ایفای نقش «بوریس یلتسین» توسط سیدمحمدخاتمی برای فروپاشی نظام اسلامی و سکولاریزه کردن حکومت از طریق انبوه روزنامههای زنجیرهای، جلوگیری کردند و رئیس جمهور وقت را از پذیرش جنگ نیابتی آمریکا علیه طالبان افغانستان پرهیز دادند؛ از ماجرای قتلهای زنجیرهای و سلطه بلامنازع هاشمی رفسنجانی، فتنه کوی دانشگاه، خیانت مجلس ششم، از سلطه استبدادی قوه مجریه بر قوه قضائیه با عنوان «لوایح دوقلو» و نیز از ایفای نقش «مدودیف_پوتین»، برای بازگرداندن متقلبانه هاشمی به قوه مجریه جلوگیری کردند.
اما در شرایطی پیچیدهتر از همه این موارد، نجات مملکت از فتنه سهمگین ۱۳۸۸ که مدیریت اصلی آن با استکبارصهیونیستی بود، ولی معالاسف بخاطر خصومتهای شخصی، آن فاجعه سیاسی و ضدملی با محوریت هاشمی در داخل شکل گرفت و هنوز هم روشنگری معقول و منطقی درباره آن، اتفاق نیفتاده و سران بازمانده از آن فتنه، هنوز عذرخواهی نکردهاند.
اما با عبور از این مهلکه خطرناک نیز، اینکه با وجود مخالفت رئیس جمهور وقت و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام (احمدینژاد و هاشمی)، علیه بشار اسد و بسترسازی برای سلطه داعش بر کل منطقه که یک خیانت آشکار و ضدامنیت ملی بود، چگونه امام خامنهای توانستند، سادهلوحی یا لجاجتهای ناشایست داخلی را مهار کرده و خلاف اراده اروپا_آمریکا_اسرائیل و ارتجاع منطقه، از تکرار فاجعه لیبی در سوریه جلوگیری کنند و مانع سلطه وحشیانه داعش در سراسر منطقه بشوند، یک دنیا حکمت و صلابت و متانت و شجاعت و دوراندیشی و جامعنگری و خیرخواهی در آن نهفته است که باید برای نخبگان و عموم جامعه اسلامی ما، بازگویی و روشنگری بشود.
فارس: گرچه طرح این مباحث، مفید و ضروری است، اما برگردیم به پرسش اول خودمان؛ تاثیر طوفان الاقصی بر مناسبات منطقه، بر نگرش دوگانه «مقاومت و تسلیم» و نفی دوگانه جعلی «سنی و شیعه» چه بود؟
رامین: بسیار خب؛ بحث شما بررسی تحولات منطقه است که نه به صورت نقطهای و مقطعی، بلکه باید به صورت یک فرایند تاریخی و جغرافیایی با حلقههای بهم پیوسته دیده و تبیین شود. مثلاً نمیتوان بدون توجه به انفجار کمرشکن پالایشگاه عظیم «آرامکو»، شکست آمریکا، آلسعود، امارات، اسرائیل و دیگران را در یمن، تفهیم یا تفسیر کرد؛ یا بدون توجه و تذکر نسبت به پیروزی حیرتانگیز حوثیها در مقاومت هشت ساله خود و نیز بدون فهم عظمت پایداری نظام سیاسی سوریه در برابر داعش وحشی، نمیتوان معنای انسجام و اقتدار جبهه مقاومت در نبرد «طوفان الاقصی» با استکبارصهیونی را ادراک نمود.
و صد البته، بدون عبور از کشمکشهای داخلی که آخرین آن، گردباد تیره و تار «شورش شبکهای جهانی» با شعار فریبنده و شیطنتآمیز «زن، زندگی، آزادی» بود، جداً فهمیدن تأثیرات شگرف و تاریخساز و تمدنآفرین «طوفان الاقصی» ناممکن خواهد بود. چنانچه کمی حوصله کنید، بعد از اشاره به دو مسئله مهم، پاسخ این پرسش اساسی مورد نظرتان پیدا میشود. ولی قبل از آن، یک جمله کلیدی را عرض میکنم، اگر منطقی و معقول، مثل همه آگاهان امور و بدون هیچ تعصبی بپذیریم که طوفان الاقصی، نخستین شکست نظامی_امنیتی_سیاسی در تاریخ هفتاد و چند ساله رژیم اشغالگر از یک گروه کوچک فلسطینی است، ناچاراً باید بپذیریم که فلسفه وجودی رژیم «اسرائیل» و معنای این کلمه «اسرائیل» سقوط کرده است! زیرا بنابر نقل تورات (سفر پیدایش- باب ۳۳-آیه ۲۹)، «اسرائیل، یعنی کسی که بر خدا و انسان پیروز شده است»؛ اسرائیل، یعنی همیشه پیروز، یعنی شکست ناپذیر، یعنی کسی که نه فقط هیچ انسانی قادر به شکست او نیست، بلکه خداوند هم قادر به شکست او نبوده و نخواهد بود…!
جیمی کارتر، رئیس جمهور دموکرات، نخستین قربانی انقلاب اسلامی در کاخ سفید بود
فارس: عجب! نکته جالبی است؛ خب حالا آن «دو مسئله مهم» کدامند؟
رامین: اقتدار منطقهای و جهانی آمریکا تقریباً با پیروزی انقلاب اسلامی رو به افول گذاشت و جیمی کارتر، رئیس جمهور دموکرات، نخستین قربانی انقلاب اسلامی در کاخ سفید بود که صلابت انقلاب ملت ایران، او را از کاخ سفید اخراج کرد.
رژیم آمریکا با وجود فروپاشی شوروی و ادعای تک قطبی در جهان، با عقب نشینیهای ریز و درشت در برابر مقاومت ایرانیان، بعد از بیداری اسلامی و شکست داعش و فرار از عراق و افغانستان، پذیرفت که باید منطقه را آرام آرام ترک کند و یک «جانشین» برای خود تعیین نماید؛ چیزی شبیه وضعیت بریتانیای کبیر بعد از جنگ دوم که ناچاراً سرزمینهای تحت سیطره خود را یکی یکی به آمریکا واگذار کرد و خودش حاشیهنشین شد.
مسئله دوم اینکه از منظر استکبارصهیونی، هیچ جایگزینی بجز اسرائیل برای جانشینی ابرقدرت آمریکا در منطقه وجود نداشته و ندارد؛ بنابراین دو اقدام منطقهای و فرامنطقهای را تقریباً همزمان به راه انداختند: یکی با طرح موسوم به «پیمان ابراهیم»، تلاش کردند ابتدا امارات متحده عربی و بحرین را تحت الحمایه اسرائیل قرار دهند تا بعد عربستان و قطر و عمان و کویت و بقیه را همپیمان رژیم نژادپرست در منطقه خلیج فارس سازند.
دیگر اینکه همزمان با به راه انداختن جنگ «اوکراین_روسیه» امیدوار بودند که هم با گسترش ناتو، بتوانند روسیه و ایران را مهار کنند و هم اینکه، «اسرائیل» را به عنوان «واسطه صلح در اروپا»، نقشی ممتاز و فرامنطقهای برایش تعریف کنند تا در اندازههای یک قدرت جهانی، وجاهت و اعتبار بین المللی به دست آورد.
حالا این دو مسئله را باید در کنار این قضایا چینش کرد که اسرائیل با حضور مستقیم کارگزارانش و نیروهای نیابتی خود در ترکیه و آذربایجان و کردستان عراق و افغانستان و منطقه بلوچستان پاکستان، عملاً جمهوری اسلامی را در محاصره خود قرار داده بود؛ و دقیقاً در چنین شرایطی که باید «اسرائیل، جانشین آمریکا» در منطقه بشود، طوفان الاقصی شروع شد.
طوفان الاقصی، فلسفه هفتادساله «ذلتپذیری» را دفن کرد
حالا با این توضیحات شما، پاسخ مستقیم به پرسش اول ما چگونه دستهبندی میشود؟
رامین: طوفان الاقصی، بعد از هفتاد و چند سال، مذاکرات و درگیریهای بینتیجه و احساس شکست سیاسی و هزیمت نظامی در برابر اسرائیل و پشتیبانان غربی او، حالا فلسطینیان یک برگ برنده و یک مثال غرورآفرین را پیش روی خود دارند که خطمشی آینده آنان را در سرزمینهای اشغالی و در سراسر جهان، تعیین خواهد کرد؛ عملیات حیرتانگیز طوفان الاقصی، فلسفه هفتادساله «ذلتپذیری» و تسلیم شدن به برتری نظامی_امنیتی اسرائیل را دفن کرد و فلسفه «مقاومت» را به رمز پیروزی و بقای ملت فلسطین تبدیل کرده است.
این اقدام فوقالعاده هوشمندانه که با انسجام و هماهنگی جبهه گسترده مقاومت همراه شد، امت اسلامی را از تفرقه به وحدت و از تقابل به همگرایی و همافزایی هدایت میکند؛ از این پس، حماسِ «سُنی» در کنار حزباللهِ «شیعی» و انصاراللهِ «زیدی»، طلایه داران جبهه مقاومت در جهان اسلام خواهند بود؛ یعنی از حالا به بعد، هم توطئه شکاف ساختگی میان شیعی_سنی منتفی شده و هم تمام دول مرتجع منطقه که خود را حامی اهل سنت در برابر شیعیان مطرح میکردند تا خیانتهای خود علیه اسلام و امت اسلامی را پنهان کنند، اینک با یک الگوی «مقاومتِ اهلِ سنت» که «همپیمانِ شیعیان» است، مواجه خواهند بود که دیر یا زود، ملتهای تحت سلطه آنان، با همین الگوی جدید، دامنه طوفان الاقصی را به وسعت جهان اسلام، گسترش خواهند داد.
از سوی دیگر طوفان الاقصی، نقشه سیاسی_امنیتی منطقه را تغییر داده، ایران را از محاصره فرضی اسرائیل خارج کرده، طرح خائنانه پیمان آبراهام را به بن بست کشانیده، آن چنان که با عقبنشینی آمریکا از منطقه، هر جای پای اسرائیل در هر جای جهان اسلام، آسیبپذیر شده و جمهوری اسلامی را محور ثبات و امنیت و همکاری و پیشرفت و برادری و عدالت در منطقه قرار داده است.
مهمترین تأثیر طوفان الاقصی شفاف کردن انقلاب اسلامی و استکبارصهیونی در انظار جهانیان بود
به نظر شما، چرا طوفان الاقصی عملیاتی تاریخی و حتی تاریخساز است؟
رامین: شاید مهمترین تأثیر ماندگار، تاریخساز و تمدنآفرین عملیات طوفان الاقصی، شفاف کردن معیارهای دو جبهه جهانی "انقلاب اسلامی" و "استکبارصهیونی" در انظار جهانیان باشد؛ اولی در حمایت از مستضعفین و مظلومان، یک جبهه فوق العاده گسترده انسانی، سرشار از عواطف و احساسات پاک را در سراسر جهان به نمایش گذاشته و دومی، خصومت وحشیانه و خشونت بی پایان غارتگران و دولتهای استکباری و نژادپرستان دنیا را به تصویر کشیده است.
این تفکیک جذاب، نمایی از قطببندی دقیق و صفآرایی ارزشهای الهی در برابر موازین نفسانی اومانیسم فریبنده در آستانه بنیانگزاری تمدن نوین جهانی اسلام را آشکار نموده است.
تاثیر طوفان الاقصی بر روابط رژیم صهیونیستی در کل جهان چگونه ارزیابی میشود؟
رامین: وقتی عملیات طوفان الاقصی، ناتوانی امنیتی_نظامی و گسستهای سیاسی درون رژیم اسرائیل را آشکار ساخت و آمریکا و ناتو، عملا و علناً اداره جنگ علیه غزه را به عهده گرفتند، دیگر اعتبار سیاسی در عرصه بینالدول برای این رژیم اشغالگر ضدبشری، فروریخته است؛ وقتی ملتهای شرق و غرب جهان، علیه نسلکشی فلسطینیان توسط رژیم نژادپرست و کودککش اسرائیل، قیام کرده و فریاد میزنند، یعنی نفرت از اسرائیل و حمایت از فلسطین، تبدیل به یک گزاره با مفهوم مشترک و معنای مترادف تبدیل شده است: نفی اسرائیل، یعنی حمایت از فلسطین و به عکس، حمایت از فلسطین، یعنی نفی اسرائیل!
با این توصیف، آینده رژیم صهیونیستی پس از رویدادهای اخیر، چگونه قابل پیشبینی است؟
رامین: این پرسش شما را از دو منظر پاسخ میدهم: نخست این که اسرائیل به مثابه یک رژیم جنایتکار، ضدبشری، نژادپرست و سلطه طلب، پایگاه رسمی استکبارصهیونی در جهان است که برای تأسیس آن دو جنگ خانمانسوز جهانی اتفاق افتاده، چندین امپراطوری و ابرقدرت متلاشی شده، حدود صد میلیون انسان در جهان، جان باخته و با قتلعامهای فراوان، دهها کشور جدید به وجود آمدهاند تا این رژیم جعلی در میان آشوب و اغتشاشات سایر جوامع، پدیدار شود؛ بنابراین در همین راستا، بقای این جرثومه خباثت، بر جنگ و خونریزی و گسترش آشوب و فتنه استوار است که باید با هشیاری، مراقب فتنهها و توطئههای آن بود.
پاسخ دوم از منظری دیگر، این است که چون این رژیم جنایتپیشه، به نمایندگی از قوم یهود، تأسیس شده و همه جرائم و شرارت ضدانسانی خود را به نام قوم یهود انجام میدهد، بنابراین تمام نفرت جهانیان از این جنایات اسرائیل، به نام «قوم یهود» نوشته میشود و آینده این قوم را در سراسر جهان، به ویژه در غرب، گرفتار نفرت تاریخی جوامع بشری کرده و به مخاطره میافکند که برای بقای آنها، بسیار خطرناک است.
به همین خاطر، ما مسلمانان که کینه قومی نسبت به هیچ قوم و قبیلهای نداریم، بحثمان فقط مجازات اشراریهود است که طبیعتاً باید این نگاه اسلامی_انسانی، اولاً مورد استقبال یهودیان غیرشرور واقع شود و ثانیاً باید سایر اقوام بنیاسرائیل که معمولاً از سوی اشراریهودی در طی سههزار سال گذشته، در حوادث گوناگون به گروگان گرفته شده و میشوند، خود را از اسارت رژیم ضدبشری اسرائیل نجات دهند تا در میان امت اسلامی و سایر جوامع بشری، مصون و محترم بمانند.
به عنوان یک مسلمان که معتقد به برابری همه انسانها در خلقت و فطرت بوده ورنجش همه انسانها را رنج خود میبیند، مایل نیستم که جهانیان با نگاه «جرم جمعی»، همه یهودیان و سایر اقوام بنیاسرائیل را «جانیان بالفطره» و یگانه قوم شرور تلقی کنند؛ لذا رفتار انسانی و دوراندیشانه آحاد بنیاسرائیل را در آن میبینم که هر یهودی باشرف و هر عضو نجیبزاده از قبائل بنیاسرائیل در هر جای جهان، به ازاء هر زن و کودک بیگناه و هر شهروند مظلوم فلسطینی که به دست عوامل اسرائیلی کشته میشود، علیه اشراریهود به فریاد بیاید و به مجامع بینالمللی شکایت کند، تا یهودیان جهان، همگی به عنوان «قوم خبیث و شرور» شناسایی و معرفی نشوند.
کما اینکه به دلیل ممانعت شیطنتآمیز از بازخوانی هولوکاست و وضع مجازاتهای سنگین قانونی برای منتقدان و سرکوب بیرحمانه پرسشگران از این مدعا، باعث شده که در بطن جوامع بشری، خاصه در میان نخبگان کشورهای غربی، یهودیان را «تاریخ سرایان» دروغپرداز بدانند که فعلاً هرگونه «اظهارنظر» مستقل آدمیان را، بدتر از دوران «تفتیش عقاید» در قرون وسطی، ناممکن ساختهاند؛ اما این وضعیتی پایدار نیست و به سرعت به ضدخودش تبدیل خواهد شد که شواهد اجتماعی و تاریخی فراوانی دارد.
البته این هشدار خیرخواهانه را دانایان بنیاسرائیل که تاریخ سه هزارساله «تعقیب و گریز» خویش را میشناسند، زودتر از دیگران میفهمند و میپذیرند؛ لذا میدانند که تأخیر در نشان دادن «عکس العمل انسانی» در برابر این استبدادجهانی و جنایات پنجاه شبانهروزی باند شرورصهیونی، فریبکاری و دغلبازی آنها را القاء و اثبات خواهد کرد.
پایان پیام/