استاد دانشگاه: باید دائما در حوزه تبیین مسائل انقلاب اسلامی و پاسخگویی به شبهات تلاش کنیم
استاد دانشگاه: باید دائما در حوزه تبیین مسائل انقلاب اسلامی و پاسخگویی به شبهات تلاش کنیم
حجت الاسلام کلانتری در جلسه پنجاه و هفتم از سلسله مباحث با موضوع «ولایت فقیه» گفت: باید دائماً در حوزه تبیین باورها، عقاید، مسائل انقلاب اسلامی و پاسخگویی به شبهات تلاش کنیم، چرا که اکنون جنگ شناختی پیش روی ماست و اینجا حکم برای تلاش در همین جنگ را دارد.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، حجت الاسلام کلانتری رئیس انجمن علمی انقلاب اسلامی و استاد دانشگاه تهران در جلسه پنجاه و هفتم از سلسله مباحث با موضوع «ولایت فقیه» گفت: این جلسات و این سفره معنوی در راستای جهاد تبیین و مسیری است که مقام معظم رهبری(حفظه الله) همه ما را به آن هدایت فرمودند. باید دائماً در حوزه تبیین باورها، عقاید، مسائل انقلاب اسلامی و پاسخگویی به شبهات تلاش کنیم، چرا که اکنون جنگ شناختی پیش روی ماست و اینجا حکم برای تلاش در همین جنگ را دارد.
وی در ادامه به سلسله مباحث ولایت فقیه در حرم مطهر اشاره کرد و گفت: تمام صحبت ما در این جلسات، بر سر این است که ولایتِ فقیه جامع شرایط در عصر غیبت امام معصوم، ولایتی است که نصب آن از جانب پروردگار انجام شده است و یک ولایت انتخابی نیست. بلکه ولایت انتصابی است.
کلانتری گفت: همان که در نظریه ولایت فقیه مورد تأکید امام راحل(رحمةالله علیه) و سایر بزرگان است. طبق فرموده حضرت امام(ره)؛ فقها به این دلیل که منصوب از جانب خداوند هستند، حتی اگر هیچ توجهی به آنها نشود و در انزوای کامل باشند، ولایت در جای خود باقی است. نصب الهی دو نوع تکلیف ایجاد میکند؛ یکی اینکه فقیه موظف میشود که برای اِعمال حاکمیت اقدام کند؛ و دیگر اینکه مردم مؤمن موظف میشوند که به آن فقیهِ منصوب الهی، بسط ید دهند. آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (سوره نساء، آیه ۵۹)« ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر[ اوصیای پیامبر] را!» که خطاب به مؤمنان است، تکلیف را مشخص میکند و حاوی این نکته نیز میباشد که پیامبر و اولوا الأمر منصوب از ناحیه خداوند هستند؛ و در عصر غیبت، فقیه جامع شرایط منصوب از ناحیه خداوند است.
عضو هیأت علمی دانشکده معارف و اندیشه اسلامی دانشگاه تهران، در ادامه به بررسی و تبیین «روایت امام علی علیه السلام در باب شرایط حاکم اسلامی»، به عنوان پنجمین دلیل از ادله روایی «نظریه ولایت فقیه» پرداخت و گفت: این امام همام در خطبه ۱۷۳ نهج البلاغه می فرمایند: «اى مردم سزاوارترین مردم به خلافت، کسى است که بر آن تواناتر از همگان باشد، و داناتر از همه به اوامر خداى تعالى. پس هرگاه، فتنه انگیزى فتنهاى برانگیزد از او خواهند که به حق بازگردد، اگر نپذیرد و سر برتابد، کشتنش واجب آید.
وی افزود: به جان خودم سوگند، که اگر امامت جز با حضور همه مردم صورت نبندد، پس هرگز تحقق نخواهدیافت. ولى کسانى که اهل آن هستند و آن را پذیرفتهاند، کسانى را که هنگام تعیین امام حاضر نبودهاند به پذیرفتن آن وا مى-دارند. سپس روا نیست کسى که حاضر بوده از بیعت خود باز گردد و آنکه غایب بوده دیگرى را اختیار کند. آگاه باشید که من با دو کس پیکار کنم. یکى کسى که چیزى را ادعا کند که حق او نباشد و دیگر کسى که از اداى حقى که به گردن اوست سر برتابد.»
کلانتری در خصوص فضای گفتمانی حاکم بر این خطبه، به دو مطلب اشاره کرد و گفت: نخستین موضوعی که باید مدنظر قرار گیرد این است که امام(ع) قائل به حقانیت جایگاه امامتِ خویش است و موضوع دیگر اینکه؛ کسانی که در صدد مخالفت برآمدهاند، تخلف میکنند. چند گروه در آن زمان با امام(ع) به مخالفت برخاسته بودند؛ جریان معاویه و امویها در شام؛ که مدعی بودند ما در روز بیعت حضور نداشتیم و دیگری کسانیکه بیعت کردند اما بیعت خود را شکستند. امام(ع) در این خطبه این عمل را نهی میکند.
رئیس انجمن علمی انقلاب اسلامی در ادامه به بیان چهار نکته پیرامون این روایت پرداخت و نخستین مورد را به «سید رضی»، گردآورنده مجموعه ارزشمند نهج البلاغه اختصاص داد و گفت: ابوالحسن محمد بن حسین بن موسی (متولد۳۵۹ و متوفای۴۰۶ قمری) معروف به سید رضی(رحمةالله علیه)، از جانب پدر با چهار واسطه به امام کاظم(علیهالسلام)، و از طرف مادر نیز با شش واسطه به امام زین العابدین(علیهالسلام) نسبت مىرساند. نیاکان پدرى و مادرى او همگى از اَعلام دین و علماى مذهب و شخصیت هاى سرشناس شیعه و مردان دلیر و نامور و خدمتگذاران صمیمى اسلام بودهاند. سید رضی این روایت را در شمار خطبههای نهجالبلاغه آورده است. پیش از او، ابنشعبه حرّانی (معاصر شیخ صدوق) بخشهایی از این خطبه را در کتاب شریف «تحفالعقول»، و نیز ابوجعفر اسکافى(متوفاى ۲۴۰ قمرى) بخشى از این خطبه را در رساله خود به نام «نقضالعثمانیة» آوردهاند.(مصادر نهج البلاغه، ج ۲، ص۴۱۷).
وی ادامه داد: سید رضی یکی از فقیهان، متکلمان، شاعران و ادیبان بزرگ و مورد وثوق شیعه است که آثار او، از جمله نهجالبلاغه او، بسیار مورد توجه بزرگانی از شیعه و اهل سنت قرار گرفته است. همانگونه که بزرگانی از عالمان شیعه بر نهجالبلاغه او شرح نوشتهاند، بزرگانی از عالمان اهل سنت چون ابنابی الحدید و شیخ محمد عبده نیز بر نهج البلاغه سید رضی شرحهای مفصل نوشتهاند. با اینکه سید رضی خطبهها و نامهها و کلمات قصار را بدون ذکر سند آورده است، اما وثاقت سید رضی و همچنین علوّ متن خطبهها و نامهها و کلمات قصار نهجالبلاغه باعث شده است که عالمان شیعه و سنی آنچه را در این کتاب ارزشمند آمده است معتبر بدانند و بر آن تکیه کنند.
کلانتری تاکید کرد: البته در دوره معاصر تلاشهای بسیاری نیز از سوی پژوهشگران دینی به منظور پیدا کردن اسناد روایی نهجالبلاغه صورت گرفته است که یکى از بهترین کتابها در این زمینه کتاب «مصادر نهج البلاغه و أسانیده» تألیف دانشمند محقّق «السیّد عبدالزهراء الحسینى الخطیب» مىباشد. تمام سخنان موجود در نهجالبلاغه دارای سند بوده است اما اگر بنا بود سید رضی مطالب را با ذکر سند گردآوری کند، از صورت کنونی خارج میشد، چرا که مقصود سید رضی(ره) گردآوری گلچینی از سخنان امام(ع) بوده است و در آن عصر نیز، نیازی به آوردن سند وجود نداشته است.
این استاد حوزه و دانشگاه، در ادامه به بیان جایگاه والای معنوی سید رضی و سید مرتضی(رضی الله عنهما) پرداخت و گفت: این دو برادر هر دو از استوانههای شیعه بودند، که پدرشان به دلایل سیاسی توسط حاکمان وقت در فارس زندانی بود. شیخ مفید در عالم رؤیا میبیند که در مسجد نشسته و حضرت صدیقه طاهره(س) دست حسنین(علیهماالسلام) را گرفته و وارد مسجد شدند و به شیخ مفید فرمودند: به این دو فرزندم فقه بیاموز. شیخ مفید پس از بیداری به فکر فرو رفت. فردای آن روز به مسجدی که در آن به تدریس مشغول میشد رفت و منتظر شاگردان بود که دید خانمی که فاطمه نام داشت و مادر سید رضی و سید مرتضی بود، وارد مسجد شد و خدمت شیخ سلام کرد و گفت به دو فرزندم فقه بیاموز و خواب شیخ مفید اینگونه تعبیر شد و آن دو برادر از استوانههای بزرگ علوم شیعه شدند که تا به امروز آثارشان باقی است؛ و یکی از آن آثار، مجموعه ارزشمند نهجالبلاغه است. بنابراین به دلیل جایگاه متعالی سید رضی، شکی در اسناد نهج البلاغه وجود ندارد.
استاد دانشگاه در ادامه به بیان دومین نکته ای که از این روایت احصاء می شود پرداخت و گفت: امام علی(ع) گرچه در این خطبه در صدد اثبات حقانیت خود نسبت به امر خلافت بر جامعه اسلامی است، اما سخن امام(ع) یک قاعده کلی و فرازمانی را در باب حکومت بر جامعه اسلامی و شرایط حاکم مشروع الهی در اختیار میگذارد که برای همه عصرها و نسلها میتواند راهگشا باشد. امام در این خطبه دو رکن اساسی حکومت و حاکم مشروع الهی را بیان نمودهاند؛ اولین رکن عبارت است از «اقوی» یعنی تواناترین و دومین رکن عبارت است از «اعلم الناس بامرالله فیه» یعنی آگاهترین مردمان به دین خدا در باب حکومت. این دو شرط که امام(ع) برای حاکم مشروع جامعه اسلامی ذکر کردهاند همان دو رکن اساسی است که در همه عصرها حاکم اسلامی میبایست واجد آن دو باشد. در غیر این صورت حاکم نمیتواند مشروع باشد.
وی تصریح کرد: این دو شرط در حقیقت همان شروطی است که در اسلام برای حاکم مشروع الهی مطرح است. فرازمانی بودن این شروط یعنی هم در زمان رسول الله(ص) این دو شرط مطرح بوده است، هم در زمان امیرالمؤمنین(ع) و هم در عصر حاضر. یعنی امام(ع) بهگونهای صحبت کرده است که هم شبهه مطرح در آن زمان مبنی بر خلیفه بودن معاویه را پاسخ داده است، و هم شبهههای موجود در عصر حاضر. از جمله آیاتی که میتوان به فرازمانی بودن این شروط استناد کرد، آیه ۲۴۷ سوره مبارکه بقره است، که در داستان طالوت نازل شده است: «و پیامبرشان به آنها گفت: «خداوند، طالوت را برای زمامداری شما مبعوث (و انتخاب) کرده است.» گفتند: «چگونه او بر ما حکومت کند، با اینکه ما از او شایستهتریم، و او ثروت زیادی ندارد؟!» گفت: «خدا او را بر شما برگزیده، و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است.». در این آیه فضایی مشابه عصر امیرالمؤمنین(ع) در زمان پس از حضرت موسی(ع) بیان شده است. در تفاسیر آمده است که بنی اسرائیل دچار شکست، گرفتاری و ذلت بودند، نزد پیامبر خود مراجعه نموده و گفتند برای ما فرمانده و حاکمی تعیین کن تا جنگ کنیم و شهرهایمان را آزاد نماییم.
پیامبرشان گفت که خداوند طالوت را به عنوان حاکم شما منصوب کرده است. آنان معترض شدند که چگونه او حاکم باشد حال آنکه او فقیر است و عبارت « أَحَقُّ» بهکار رفته است یعنی ما شایستهتریم. پیامبر پاسخ داد طالوت دو ویژگی دارد؛ یکی از نظر علم و دیگری از نظر جسم قوی است؛ یعنی هم قدرت تفکر و تدبیر او بالاست و هم دارای توانایی جسمی است. قرآن کریم حاوی پیامی است و آن اینکه کسی با سرمایهداری و ابرقدرت بودن نمیتواند «أَحَقُّ» باشد؛ بلکه أَحَقُّ به حکومت، همان دو ویژگی را داراست؛ یکی تسلط علمی بر دین خداوند و دیگر اینکه تواناترین فرد برای حاکمیت در زمان خود باشد.
استاد دانشگاه تهران در پاسخ به این سؤال که چرا در عبارت «بِأَمْرِ اللَّهِ فِیهِ» از ضمیر مذکر «ه» در «فیه» استفاده شده است، گفت: زیرا امام(ع) در ابتدای این روایت میفرماید: «بِهَذَا الْأَمْرِ» که هر دو کلمه مذکر است و اشاره به حاکمیت دارد. و چون مخاطب میدانست که مراد از« بِهَذَا الْأَمْرِ» همان مسأله خلافت است، لذا بقیه ضمائر در این روایت، مذکر به کار رفته است.
کلانتری، جهت فهم دقیق سخن امام علی(ع)، در سومین نکته به تحلیل سه واژه «اَحقّ»، «اَقوی» و «اَعلم» در این روایت پرداخت و گفت: «احقّ» در لغت به معنای مُحقتر بودن است، یعنی کسی که در انجام کاری و یا تصاحب مِلک و یا مال و یا پست و یا مقام مادی و یا معنوی بر دیگران مقدم است و با بودن او دیگران هیچ حقی برای ورود به آن کار و یا تصاحب آن مِلک و مال و پُست را ندارند.
وی با بیان اینکه «احقّ» را میتوان در ادبیات سیاسی معاصر مترادف با «مشروعیت» دانست، گفت: در فرهنگ علوم سیاسی وقتی از «مشروعیت حکومت یا حاکم» سخن میگویند در حقیقت از دو رکن اساسی به هم پیوسته در حاکمیت پردهبرداری میکنند؛ نخست «کسانی که حق دارند بر مردم حکمرانی کنند»، و دوم اینکه «مردم از چه کسانی باید اطاعت نمایند». بنابراین مشروعیت ارتباط نزدیکی با مفهوم تعهد و التزام به فرمانبرداری دارد. (وینسنت،اندرو، نظریههای دولت، ترجمه حسین بشیریه، ص۶۸، تهران، نی، ۱۳۷۱) ماتیه دوگان، فیلسوف معاصر فرانسوی در تعریف مشروعیت مینویسد: «مشروعیت باور به این امر است که اقتدار حاکم بر هر کشور حق دارد که فرمان صادر کند و شهروندان نیز موظفاند به آن گردن نهند» (دوگان، ماتیه، سنجش مفهوم مشروعیت و اعتماد، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، ش ۱ و ۲، سال دهم، ۱۳۷۴، ص۴) عبدالحمید ابوالحمد نیز مشروعیت را باوری میداند که بر اساس آن حق فرمان دادن برای رهبران و وظیفه فرمان بردن برای شهروندان محقق میشود. (ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، تهران، ص۲۴۵، توس، ۱۳۵۳). در روایت محل بحث، امام علی(ع) حاکم مشروع در اسلام، یعنی کسی که حق دارد بر جامعه حکومت کند و مردم موظّف به اطاعت از او هستند را کسی میداند که «تواناترین» و «آگاه ترین مردم به دین خدا در اداره جامعه اسلامی» باشد.
وی در توضیح واژه «اقوی» گفت: این کلمه در لغت به معنای قویتر و تواناتر است. بدون شک تواناتر بودن در هر کاری با کار دیگر متفاوت است. امام علی(ع) در خطبه محل بحث از تواناترین فرد در امر حکومت سخن میگویند و تا پایان خطبه نیز در همین باب سخن خود را ادامه میدهند. تعبیرهایی که در ادبیات رایج ما از قویتر و تواناتر در موضوع حکومتداری میشود عبارتند از «مدیر بودن»، «مدبر بودن»، «زمانشناس بودن»، «شجاع بودن»، «عادل بودن»، «پرهیزگار بودن»، «پاکدست بودن» و صفات برجستهای از این دست. امام(ع) با بیان این ویژگی، رکن اول مشروعیت حاکم در اسلام را اعلام میکنند. بنابراین در نگاه امام علی(ع) اگر کسی که میخواهد زمام امور جامعه اسلامی را به دست بگیرد، از توانایی کافی برخوردار نباشد، از مشروعیت الهی برخوردار نخواهد بود، حتی اگر واجد علم به دین خدا در باب حکومت هم باشد. ممکن است تعداد زیادی فقهای اَعلم در حوزههای علمیه وجود داشته باشند، اما اگر در امر حاکمیت قوی نباشند، دارای صلاحیت در باب حکومت نیستند.
این استاد حوزه و دانشگاه، در تبیین مفهوم واژه «اعلم» که در این سخن امام علی(ع) آمده است، گفت: «اعلم» به معنای عالمتر و آگاهتر است. امام علی(ع) در خطبه محل بحث، رکن دوم مشروعیت حاکم را آگاهترین به دین خدا در باب حکومت معرفی میکنند. اینکه چرا حاکمیت مشروع در اسلام در گرو عالم بودن حاکم به دین خدا در باب حکومت است، بدین دلیل است که در نگاه اسلام ناب آنچه در حوزه عمل فردی و اقدامات اجتماعی در عصر خاتم مشروعیت دارد، «آیین اسلام» به عنوان دین جاودانه الهی تا پایان عمر دنیاست. «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ» (سوره آل عمران، آیه ۱۹) «دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است.». بر همین اساس، در نگاه امام علی(ع) آن حاکمی از مشروعیت الهی و حق حاکمیت برخوردار میباشد که نسبت به احکام خداوند در حوزه اداره جامعه اسلامی آگاهترین فرد زمان خود باشد تا بتواند احکام الهی را در جامعه اسلامی به درستی به اجرا بگذارد.
وی ادامه داد: کسیکه از یک طرف فریاد میزند که دین خاتم و جاودانه الهی همان اسلام است، اما در بحث حکومت به غربیها چشم دوخته است، یک سکولار به معنی واقعی کلمه است. بهترین دین را اسلام میداند اما در مورد حقوق مدنی و اقتصاد میخواهد از غرب الگو بگیرد، سکولار است. از نگاه یک مسلمان و مؤمن واقعی، اسلام ناب به عنوان دین جاودانه الهی تا پایان دنیاست، لذا کسیکه در رأس حاکمیت الهی است بایستی عالمترین شخص به همین دین الهیِ خاتم باشد. به آمریکا و غرب نباید نگریست.
کلانتری عنوان کرد: نبایستی تصور شود که غربیها برتری در فهم دارند که این کلاهی است که چند قرن است غربیها بر سر شرقیها گذاشتهاند و چنان به خوردمان دادهاند، که به قول مرحوم جلال آل احمد، مع الأسف تا آنجا پیش رفته که برای شناخت خود باید به غربیها رجوع کنیم. یعنی برای شناخت خود، ببینیم شرقشناسانِ غربی چه میگویند؟! این همه افتخارات در حوزه فلسفه، کلام، تمدن، تاریخ و فناوریها دیده نمیشود و به غربیها و نظر آنان چشم میدوزند. به تعبیر مرحوم جلال آل احمد، یک انسان غربزده یعنی کسیکه هویتش را از او جدا کردهاند و بیهویت شده است. میگویند به جای آفتزده بگویید سِنزده. گندمی که سِنزده است، ظاهری کاملا سالم دارد، اما درون آن کاملا تهی است و دارای دوده سیاه است.
وی افزود: انسان غربزده اینچنین است که ظاهرش زیباست اما باطن این فرد، تهی است. انسان مؤمن به دینِ خاتم الهی قطعاً برای حکومت مشروع دینی به دنبال عالمترین فرد به این دین است، خواه مطلوب غربیها باشد یا خیر. هویت واقعیِ غربیها همان است که امروز در دنیا به نمایش گذاشته شده است. در نوار غزه، قتل عامِ بدتر از مغول انجام میدهند و همزمان سایر کشورها را به عدم رعایت حقوق بشر متهم میکنند. در کنگره، ارسال چهل هزار گلوله تانک مرکاوا به اسرائیل را تصویب و همزمان و در کمال وقاحت کشور دیگری را محکوم به عدم رعایت حقوق بشر میکنند.
عضو هیأت علمی دانشکده معارف و اندیشه اسلامی دانشگاه تهران، در ادامه به بیان چهارمین نکته ای که از این روایت احصاء می شود پرداخت و گفت: امام(ع) در ادامه سخن خود به پرسش مهمی در باب نحوه شکلگیری حکومت مشروع الهی بر جامعه اسلامی میپردازند که در جای خود بسیار مهم است. پرسش این است که برای به سامان رسیدن حکومت مشروع الهی که در آن اقوی و اعلم مؤمنان به عنوان حاکم در رأس اداره جامعه قرار میگیرد، حضور و بیعت و به تعبیر امروزی رأی و انتخاب همه مردم شرط است؟ یا خیر فقط حضور و بیعت و رأی همان مردمی که در روز بیعت حضور دارند و با حضور خود حاکم مشروع را بر مسند حاکمیت قرار میدهند و به او بسط ید میدهند؟
وی اظهار کرد: پاسخ امام به این پرسش بسیار دقیق است. اولاً، امام(ع) با به کار بردن کلمه «لاتنعقد»، بیعت و رأی مردم را موجب «انعقاد»، یعنی شکلگیری حاکمیت میدانند و نه مشروعیت، یعنی رأی و بیعت مردم موجب آن میشود که حاکم مشروع الهی بسط ید یابد و در جایگاه الهی خود قرار گیرد. پس مشروعیت به رأی و بیعت مردم نیست، رأی و بیعت مردم، فقط و فقط در مقام اثبات یعنی برپا شدن حکومت نقش دارد. به عبارتی انعقاد بیرونی امامت به رأی و بیعت مردم است اما مشروعیت آن به رأی و بیعت مردم نمیباشد.
استاد دانشگاه تهران، ادامه داد: در مقام ثبوت، رأی مردم دخالتی ندارد، بلکه در مقام اثبات، رأی مردم تعیین کننده است. ثانیاً، امام(ع) با این جمله: «وَ لَعَمْرِی لَئِنْ کَانَتِ الْإِمَامَةُ لَا تَنْعَقِدُ حَتَّى یَحْضُرَهَا عَامَّةُ النَّاسِ فَمَا إِلَى ذَلِکَ سَبِیلٌ» به آن سئوال پاسخ میدهند که در شکلگیری حکومت مشروع الهی حتی رأی و بیعت همه مردم هم شرط نیست، بلکه فقط رأی و بیعت همان مردمی که در دارالحکومه حضور دارند و طبق عرف رایج اقدام به بیعت میکنند، برای انعقاد و شکل گرفتن حاکمیت مشروع الهی کفایت میکند. امروزه نیز در دموکراسیهای جهان همینگونه است، کسانی که پای صندوق رأی حاضر میشوند، تکلیف کسانی را هم که شرکت نکردهاند، روشن میکنند. کسانی که حاضر نشدهاند، رأی و نظر افراد حاضر را پذیرفتهاند.
پایان پیام/